تئوری انتخاب در یک تعریف ساده، در مورد انتخابها و چگونگی و چرایی انجام آنهاست و بیان میکند که ما به عنوان یک انسان برای به دست اوردن آنچه میخواهیم، چگونه رفتارمان را “انتخاب” میکنیم. بر اساس این تئوری تمامی آنچه ما انجام میدهیم یک رفتار است و از درون ما برانگیخته میشود.
دکتر ویلیام گلاسر، روان شناس برجسته امریکا و جهان و بنیان گذار “تئوری انتخاب” (Choice Theory) است. اولین رشته دانشگاهی او مهندسی شیمی بود ولی در ادامه دریافت که علاقه مند به روان شناسی است و به همین خاطر تغییر رشته داد و دکترای روان شناسی گرفت. گلاسر در تحقیقات مستمری که بیش از نیم قرن طول کشید، دریافت که روان شناسی سنتی که مبتنی بر “کنترل بیرونی” است، مبدأ بسیاری از مشکلات انسان ها چه در سطح فردی و چه درسطح خانوادگی و اجتماعی است. وی محور تحقیقات علمی خود را یافتن پاسخ به این سؤال قرار داده است که “چرا انسان ها در روابط خود با دیگران ناخشنود هستند؟” بنابراین کوشید روش جدیدی را در روان شناسی و ارتباطات انسانی پیدا کند و در نهایت به “تئوری انتخاب” رسید.
کنترل بیرونی که مبنای روان شناسی سنتی است، هنوز هم به طور گسترده در سراسر جهان مورد استفاده قرار می گیرد. کنترل بیرونی می گوید: شما می توانید دیگران را کنترل کنید. تی فراتر از این، می گوید: شما حق دارید دیگران را کنترل کنید. باز پا فراتر می گذارد و می گوید: شما وظیفه دارید دیگران را کنترل کنید. اینجاست که پای “تئوری انتخاب”، به میان می آید. تئوری انتخاب می گوید که همه انسان ها، رفتارهای خود را خودشان انتخاب می کنند و فشارهای بیرونی، در نهایت محکوم به شکست هستند. این تئوری قائل به این است که حتی رفتارها و احساساتی مانند خشم و افسردگی نیز، محصول انتخاب مستقیم یا غیر مستقیم خود ما هستند هر چند که بعد از وقایع ناگوار بیرونی حادث شوند.
در تئوری انتخاب، افراد به جای آن که دیگران را تحت سیطره و کنترل خود در آورند تا بتوانند بر رفتار آنها اثرگذار باشند، همیشه این سؤال را از خود می پرسند که “رفتاری که من، اکنون انجام می دهم، آیا مرا به هدف مورد نظر نزدیک می کند یا از آن دور می سازد؟” اصل دیگر تئوری انتخاب این است: تنها کسی که می می توانم کنترلش کنم، خودم هستم. من فقط روی رفتار خودم تسلط دارم نه بر روی دیگران. تنها کاری که من می توانم در قبال دیگران انجام دهم، “ارائه اطلاعات” به آنهاست نه به کنترل گرفتن زندگی، رفتار، افکار و احساسات شان. هر انتخابی که در هر زمینهای رخ میدهد برای ارضای نیازهایمان است. این رفتار و انتخابها براساس انگیزههای درونی صورت میگیرند و تاثیر اندکی از محرکهای بیرونی میپذیرند.
از تئوری انتخاب بویژه در بحث مذاکرات و به نتیجه رساندن آنها میتوان استفاده کرد. زیرا با بُردن سمت و سوی مذاکره به طرف مطالباتی که طرف گفتگوی ما ممکنست داشته باشد، شانس رسیدن به توافق را میتوانیم زیادتر کنیم. مشروط به اینکه بتوانیم با هوشمندی و مطالعات قبل از مذاکره، به نیات و خواسته های طرف مقابل پی ببریم.