یکی از مهمترین اقداماتی که در مواجهه با چالشهای زندگی انجام میدهیم، بررسی علت چالشها و ریشهیابی مشکلات است. چگونگی ریشهیابی مشکلات و بررسی آن، از دو نوع تفکر متفاوت ( تفکر خطی وسیستمی ) سرچشمه میگیرد. تفکر خطی ریشه اتفاقات را تنها یک پدیده خاص میداند و کسی که خطی فکر میکند همه معلولها را نشات گرفته از یک علت خاص میداند و علل دیگری را در ریشهیابی مشکلات دخیل نمیداند. تفکر خطی در مقایسه، بینشی سطحیتر و سادهتر از رویدادها دارد و نمیتواند نگاه همهجانبهای را به مسائل داشته باشد. تفکر سیستمی عمیقتر و ریشهایتر به پدیدهها نگاه میکند، اما تفکر خطی نگرشی سطحینگرانه نسبت به پدیدهها دارد. تفکر خطی بر شخص متکی است و تفکر سیستمی به اثر کار و تفکر تیمی اعتقاد دارد.
درواقع اگر کوه یخی را درنظر بگیریم، تفکر خطی تنها نوک کوه یخی که از سطح دریا بیرون زده است را میبیند؛ اما تفکر سیستمی همه آن نود درصد کوه یخ را که در آب قرار گرفته است مدنظر قرار میدهد و به آن توجه میکند. تفکر سیستمی برای ریشهیابی مشکلات و پدیدهها به دنبال دلایل مختلف و عوامل اثرگذار متعدد است، تفکر خطی بر این باور است که هر پدیده لزوما یک علت خاص دارد و از یک مشکل نشات میگیرد. تفکر سیستمی یک پدیده کلنگر است و همه عوامل را در ارتباط با یکدیگر میبیند و معتقد است که عوامل مختلف بر هم تاثیر میگذارند و از هم تاثیر میپذیرند.
برای مقایسه میتوانید مقاله «درخت تصمیم گیری» را هم ببینید.